جام می و خون دل هریک به کسی دادند در دایـره ی قسمت اوضــاع چنین باشــد در کار گلاب و گل حکــم ازلــی این بود کین شاهـد بازاری وان پرده نشیـن باشــد درد من از حصار برکه نیست ... درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است...